تجربه ارتباط نزدیک با گرگها از زبان تونیا کارلونی (بخش دوم)، واقعیت این است که وضعیت گرگها در ایران هم مشخص نیست. بسیاری از آنها مورد سوء استفاده انسانها قرار میگیرند، بعضیها توسط دامداران بشدت زخمی میشوند، برای بعضی دیگر طعمههای مسموم گذاشته میشود و حتی تولههای آنها بصورت غیرمجاز خرید و فروش میشوند. روایت دردناک برای گرگها ظاهراً همه جا یکی است. گرگها به داشتن قلمروهای وسیع شهرت دارند، آمارها وسعت قلمرو گرگها را در حد ۱۰۰۰ مایل مربع (۲۵۸۹.۹۹ کیلومترمربع) اعلام کردهاند. اما برای گرگهایی که مورد سوءاستفاده قرار میگیرند، اغلب تنها دو راه وجود دارد: مرگ یا اسارت ابدی.
داستان تلخ گرگها کی آغاز شد؟
تونیا کارلونی در مصاحبه خود با بخش زمین بیبیسی اینطور میگوید: «گرگها زمانی گستردهترین پراکنش را نسبت به هر پستاندار خشکیزی دیگر در جهان داشتند اما مرگ احشام پایانی بر این داستان بود. ما میدانیم که تنها در آمریکای شمالی گرگها بالغ بر ۲ میلیون فرد بودهاند اما در حال حاضر تقریباً محو شدهاند و علت آنهم کشتار بیسابقه توسط انسانهاست. دپارتمان حیاتوحش آمریکا تا امروز میلیاردها دلار صرف اطلاعرسانی در این زمینه کرده، اما داستان ترس و بیاعتمادی مردم به گرگها همچنان ادامه دارد. ورود مهاجران اروپایی به آمریکا کاملاً به ضرر گرگها تمام شد. گرگها طوری در آمریکا قلع و قمع شدند که در سال ۱۹۴۰ تقریباً در غرب ایالات متحده دیگر هیچ نشانی از آنها وجود نداشت، البته گرگهای سایر نواحی این کشور هم تا همین اواخر سیر نزولی جمعیت را طی کردهاند. یکی از رایجترین روشها در آمریکا برای حذف گرگها، مسموم کردن طعمه و شکار آنها از طریق هواپیما بود. حتی در شوروی سابق هم جمعیت گرگها در حدود ۷۰ درصد کاهش پیدا کرد. گرگها در قاره آسیا هم نادر هستند. گرگهای مکزیکی که رسماً در لیست اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت و منابع طبیعی (آییوسیان) در رده منقرض شده جای گرفتهاند البته با احتساب اینکه حدود ۱۴۰ فرد از آنها در اسارت نگهداری میشود.»
کارلونی در ادامه صحبتهای خود میگوید: «ما گرگهای زیادی را از مردمی میگیریم که تصور میکنند، گرگ میتواند اهلی شود، در حالی که اصلاً اینطور نیست. در طبیعت گرگها میتوانند تا دو هفته هم چیزی نخورند اما وقتی به هر علت وارد پناهگاههایی مانند پناهگاه ما میشوند، شرایط برای آنها سخت میشود. ما در سال گذشته متحمل هزینه بیمهای معادل ۳ میلیون دلار شدیم و به همه اینها هزینه آب، غذا و … را هم اضافه کنید.»
وی درباره اینکه چرا زندگی با گرگها را انتخاب کرده، میگوید: «من نژادم نصف سیسیلی و نصف آپاچی است. مادرم در دهه ۵۰ میلادی تصمیم گرفت که من را به یک خانواده سفیدپوست ثروتمند از اهالی بورلیهیلز بفروشد. اما پدربزرگم من را دزدید و به نیومکزیکو برد. من در دو دنیای مختلف بزرگ شدم. پدربزرگم یک محیطبان بود، او علاقه زیادی به گرگها داشت و همهچیز را درباره آنها به من یاد داد. وقتی به گذشته فکر میکنم، میبینم که علت علاقه من به گرگها این است که من با آنها بزرگ شدهام. من در سال ۱۹۸۵ این پناهگاه را تاسیس کردم و تصمیم دارم تا جایی که میتوانم برای بقای گرگها تلاش کنم.»